suitor love baraye asheghan
| ||
|
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی
من مناجات درختان را هنگام سحر ، خوب زندگی كن
به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را میچیند و به تو میگوید، ارباب نخند!
شعري از فروغ فرخزاد به نظرم قشنگ اومد گذاشتم تو وبلاگ روحش شاد
گناه گنه کردم گناهی پر ز لذت کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می دانم چه کردم در آن خلوتگه تاریک و خاموش در آن خلوتگه تاریک و خاموش نگه کردم به چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ز اندوه دل دیوانه رستم فروخواندم به گوشش قصهٔ عشق تو را می خواهم ای جانانهٔ من تو را می خواهم ای آغوش جانبخش تو را ، ای عاشق دیوانهٔ من هوس در دیدگانش شعله افروخت شراب سرخ در پیمانه رقصید تن من در میان بستر نرم به روی سینه اش مستانه لرزید گنه کردم گناهی پر ز لذت درآغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود
میدونی چرا وقتی بزرگ می شیم بجای مداد با خودکار مینویسیم؟ چونکه یاد بگیریم هر اشتباهی به آسانی پاک کردنی نیست
برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن ! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |